۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شنبه ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۷

شنبه-3-آذر-94.چهارمین روز از تعطیلات 5 روزم.'14:40 صفحه 177 سوال 6مدارهای الکتریکی I

داشتم تمرن میکردم.آخه تنها درس مهمیه که اونقد که باید براش وقت نذاشته بودم تاحالا.درس جالبیه .دوسش دارم.نمره دادن استادشم جالبه.نمیدونم میدونین یا نه ...کله امتحانش 4 تا سوال 5 نمره ایه که "در صورت غلط بودن سرسوزنی در شکل حتی در صورت کاملا درست بودن جواب نمره  صفر بهش تعلق میگیرد.".ای بابا...بگذریم....یهو یاده زندگی افتادم.چقدر مدار به زندگی شباهت داره یا شایدم زندگی به مدار شباهت داره.یه مدار یه مجموعست از همه چی...هر چیزی...یه سری چیزا دور هم جمع شدن و دن مدار.از همن فکرا بود که رسیدم..."مدار زندگی".یه مدار که توش باید یه منبع داشته باشی.یه منبع مستقل.که اگه نباشه در اون صورت  کلا مدار در حالت صفر قرار میگیره.این منبع باید باشه تا بشه شروع کرد.جریان پیدا کرد و ادامه داد.پس منبعو باید از بهترین نوعش انتخاب کرد.بهترین اهداف و افکاری که میتونن باعث شروع شدن...یا شروع کردن بشن.اهداف ما تو فکرمون باید باشه...پس اونقدر نباید ولتاژ بالا بشه که بره جزئه توهمات و تخیلات که فقط مدار و بپوکونه.منبعتو که پیدا کردی یه مقاومت میخوای.اونم از نوع متغیرش.یه مقاوت تا بتونی جلوی جریان غلط اون قد ببریش بالا که هیچ جوره وارد زندگیت نشه.باید مقاومت بالا سر زندگیت...سر جریان غلط وایستی.جریان غلط مقاومت کم و میسوزونه و در میشه.و وقتی متوجه میشیم که دود و بوی دود همه مدار و پر کرده باشه.در عوض باید واسه چیزای خوب ینی اون جریان قشنگا که عبور کردنین مقاوتو بیاری رو صفر تا بدون هیچ مانعی کل مدارتو پر کنه و اگه موندنیه یه خازن ببندی سر راهش تا ذخیره شه...تا بمونه برا وقتایی که باید باشه.بعضی چیزام هست که همین طوری نمیتونی بیاریشون تو مدار.باید تغییرشون بدی.چیزایی که باید باشن ولی نه اونجوری که هستن.پس یه ترانس میذاری تا تغییرش بده...

بعضی وقتا باید ازمعادل استفاده کرد.ینی یه سریچیزا رو از تو مدار برمیداری ولی یه چیزایه دیگرو جاش میذاری که با اینکه بر اساس همون چیزای حذف شده ساخته شدن اما...دیگه مشکلات اونا رو ندارن.یه جاهایی تو زندگی باید ازآدما...کارا...و خیلی چیزای دیگه معادل گرفت.

یه مدار...شاخه داره....گره داره ...حلقه داره....با همه این گره ها و حلقه ها و شاخه ها وقتی حل میشه که یه گره  رو اتصال به زمین بگیری.یکی از گره های مدار زندگی باید اتصال به خدا باشه تا بشه حلش کرد.

................................

+سر امتحان یه چیرو درست نوشته بودم همون عقده ایه گفت اشتباست.ولی درست بوده.تازه ادعام میکنه من غلط نوشتم.بش گفتم خودت گفتی نه من.لبخند تحویلم میده.یجام. 0.25کم کرده میگم این دیگه چرا؟؟میگه نمیدونم حتما خلاصه نوشتی.خداییش انصافه؟؟فداسرم با این حال شدم 19.به شکل عجیبی از همتون ممنونمwink