۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

شنبه ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۶

---وقتی آخر شبی وسط یه چت مهم یه نت قطع میشه و همه چی میره رو هوا فقط یه معنی داره اونم اینکه مامان خانوم طی آخرین بازرسی از اتاق آق پسرش برا حفظ سلامت خانه و خانواده مودمو قطع کرده.

---وقتی وسط مهمونی میپرسی :(مثلا) مامان سفره رو بندازم؟!!فقط مامان خانومه که میتونه یجوری نگات نکنه که انگار وجود نداری بعدشم میره سرکار خودش یا میره میشینه پیش مهمونا.

---وقتی بهت میگه برو "چیز" و بیار

+چیرو؟

-همون چیزو دیگه

+o-Oخب ;کجاست حداقل؟

-همون جاس.بغل چیز

+O-o(عاخه چرا)باترس:مامان ...مامان جونم..میشه یبار دیگه بگی چیو کجا؟

-ای بابا..یه چی نمیشه ازتون خواست.خودم میام.خدا هیچ کسومحتاج شماها نکنه والاع!!

+:|

---وقتی میگم حوصلم سر رفته فقط مامان خانومه که تو جواب میگه پاشو یه گرد گیری کن.چی میشه عاخه این خونه مگه مال شماها نیست؟

مامانم!!دیروز خونه رو قده خونه تکونیه عید تمیز کردیم خب عاخه!

---فقط یه مامان خانومه که وقتیحاضر میشی برا بیرون،خرید،پارک،مهمونی و حتی عروسی میگه: مگه عروسیه؟؟(بیشتر وقتام میگه مگه عروسیه باباته!!نمیدونم چ سریه که دوس داره سره خودش هوو بیاره:|

---فقط یه مامان خانومه که وقتی یه آهنگ جلوش میخونی و دوتا قرمیای میگه:کاش درساتم اینطوری حفظ بودی

---فقط یه مامان خانومه که میاد خونه و میگه:این چه وضع خونست؟شاید جا من یه مهمون سر زده میومد!!نمیگفت این چه وضعشه.مثلا دخترم داره این خونه!!مامان جان الان کسی بی دعوت یا بی اطلاع جایی نمیره.بعدشم به این بهم ریختی که میگی کلا یه بالشه رو زمین که اونم با منه.

---فقط یه مامان خانومه که میگه من انتقاد پذیرم.ایراد غذامم اول از همه خودم میگم.حالا کافیه تو جواب حرف خودش که گفته یکم غذا نمک نداره فقط بگی :آره.محاله نشنوی که شماها حقتونه فلانی مادرتون باشه نون یه ذره...درس کنه کلیم منت بذره سرتون.

--فقط یه مامان خانومه که تا میگی برم بخوابم میگه:نکه زود پاشدی بایدم بخوابی!!عاخه گلههه مننن...کاری که باهام ندارین چ فرقی داره خوابم یا بیدار

همین مامان خانومه که تا وقتی فقط فک کنه داری درس میخونی یاکاری داری کلهههه میوه و غذا و تقویتی آی دنیارو سرازیر میکنه تو اتاق.

همین مامان خانومه که اگه یه نصف روز خونه نباشه لحظه رولحظه بند نمیشه.

همین مامان خانومه که حتی وقتی شبا تا صب خوابش نبره بازم زودتر ما پاشده و صبونه رو آماده کرده که نکنه یه وقت بدون حتی اون یه لقمه کسی پاشو بذاره بیرون.

همین مامان خانومه که تاج سره...

مامان  جونم...عشقی

جانم فدای نفست..فقط توباش.

جمعه ۲ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۲

اصولا مقدمه چینی بلد نیستم برا همین تحت هر شرایطی خیلی صاف و ساده وصادق میرم سر اصل مطلب...

بنظر من محبت کردن و مهربونی کلا یه مسئله ی ذاتیه.وقتی تو ذاتت یه چیزی باشه تقریبا غیر قابل تغییره ولی خب باید بیش از حدم نشه و کنترل بشه.اخه توجامعه ی ما....

مهربونی ای که درونی باشه.اصولا کاری نداره طرف مقابل کیه؟!چیه؟!دختره،پسره،پیره جوونه زنه مرده یا اصن یه موجود غیر انسان مثه حیواناته.آدمای مهربون اصولا به فکر دیگرانن.هر کسی هرچقد غریبه ممکنه براشون اهمیت داشته باشه."نه اهمیت خاص".فقط درحدی که اون حس مهربونی ارضا بشه.مثلا اگه دوست دوستمون یهو حالش بد بشه.ممکنه دو هفته دیگه که دوستشونو دیدن حال اون طرفو ازش بپرسن.فقط در همین حد.ولی مشکلی که ما دچارشیم اینه که هر حرفیو هر رفتاریو هر موضوعیو "خاص"میکنیم.خاص میکنیمو میگیم طرف"منظور" داره.چرا دوست داشتن های بدون عنوان رو یاد نمیگیریم؟چرا یاد نمیگیریم برا اینکه کسیو دوست داشت یا به کسی کمک کرد یا محبتی خرج کسی کرد دنبال اسم و عنوان برای طرفمون نباشیم.؟

 

ما همه آدمیم.انسانیم.کمک کردن ،مهربونی کردن ،حال همو پرسیدن و همراهی با کسی، اسم وعنوان و لقب نمیخواد.قرار نیست اگه من کاری میکنم اگه تو لبخند کسیو جواب میدی اگه اون یکی حال کسی رو پرسید منظوری داشته باشه.

یادمونم بمونه که خیلیا با ساختن عنوانایی که ظاهر خوبو مثبتی دارن به چه طرز فکرای اعتماد شده  تو قالب اون اسم دارن خیانت میکنن.

باشد که آدم باشیم...