۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

سه شنبه ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۳۷

امروز 23 یا 24اسفنده.نمیدونم ولی دوشنبست.یعنی فردای دیروز که یک شنبه بود.(خودم میدونم کشف نکردم که امروز فردای دیروزه حتمن منظور دارم!!!)بعله...داشتم میگفتم.دیروز عصر بود که تلفن خونمون زنگ خورد و ما یهویی به یه عروسی یهویی دعوت شدیم.اونم کی؟؟2 فروردین.چون یهویی بود تلفنی شد وگرنه بدون کارت و دعوت رسمی ما که جایی نمیریم.شوما رو نمیدونم.;)

حالا اینکه چرا از دیروز که دعوت شدیم تا امروز من این شکلی :| بودمو اگه دختر باشین متوجه میشین.شما دختر نیستی داری میخونی؟؟گریه نداره ک.میگم الان:))بالاخره دخترمو قانون میگه که نباید بدونم چی بپوشم!!! عروسی عروسیه فامیل دوره.برا همین گشتمو گشتمو گشتم...تا پیشی اونجارو خط خطی کررد...عه عه ببخشین اون رفتمو رفتم بود.بعله...گشتمو گشتم تا لباس در خورعروسیه فامیل دور پیدا کردم.و خیلی زود به این :)) تغییر یافتم.بعله...چقد من تهه دلم هیچی نیست.:)))

و "این"موضوعه جدیدی دستم داد تا یه پست جدید در خدمتتون باشم.

هدف اصلیه همه دخترا بعد از شنیدن خبر دعوت به عروسی ظاهر شدن ینی ظاهر کردن خودشون به نحو "سر تری"ست.(بخصوص "سر تری" از دختری ک حالا شده زنه خاستگار سابقشون)اونقد این مسئله مهم و حیاتیه که حتی مورد داشتیم دختره خواسته از عروس مجلسم "سر تر" باشه اما چون نشده دست در کار خداوند برده و به کشتن خویش رضایت داده.(نترسین!!موفق نشده!!بالاخره دختر است دیگر)حالا...خانوم خوشگله!!اکه به ایشون به عنوان عروس مجلس رحم کرده بودی و از خیر "سرتری" نسبت بهش میگذشتی اینطوری ضایع نمیشدی.بعله.

یه سری از دخترا اونایین که کرور کرور خاستگار و رد کردن و اصنم قصد ازدواج ندارن از وقتیم که یادشون میاد میخوان و دارن ادامه تحصیل میدن. ولی اینکه  چرا اینقد میخوان خودشونو به یه سری از مامانا (اونم به صورت عالی)نشون بدن که از قضا اون مامانا حداقل یه پسرم دارن...(نفسم گرفت)من که نمیدونم!!!

البته این مسائل به دخترا ختم نمیشه و وای به روزی که سه خانواده ی دختر و پسر،خانواده دختر و خانواده پسر باهم به عروسی ای دعوت شده باشن.اون جاست که میشه نتیجه این رقابتو به صورت این جملات شنید:

-خواهرتونه؟؟

+نه عروسمه.                 

-O-oاصلن بهتون نمیاد.

--برادرتونه؟؟!!

++نه دامادمه.

--O_Oشوما مگه دختر بزرگ دارین که حالا دوماد داشته باشین!!!

بعله!!!اینطوریاست!!!خانومن دیگه!!!:))

خدا نکنه تو این عروسی یه پسری خیلی "آقا"جلوه کنه...چی میشه؟؟توضیح بدم؟؟فقط بگم مورد داشتیم طرف شام نخورده تا کلاس گذاشته باشه.فک کننننن...شامممم...وواااااای...

می ارزه عایا؟!!من که ریسک نمیکنم:)))

.............................................

حالا چن روزی تا عروسی این دو کفتر عشق مونده یاده عقدشون افتادم...آقای "د"اونقد هول بود که قبل از تموم شدن  حرف عاقد گفت"بله".اونقدم بعدش خوشحال بودن که بعد شام فهمیدن...

اِوا حلقه...

حلقه...

حلقه یادمون رفت....

امیدوارم همون شب ذوق  و هولیّت این دوتا کفتر تموم شده باشه و گرنه باید منتظر شگفتی های جدید تو عروسیشون باشیم.

نوروزتون شادِ مجلسی...

خود من
سه شنبه ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۱۱

1- عید،همه میریم.هیچ کس نمیاد.قبول؟!قبول نکنین ینی به ماماناتون کمک نکردین که هیچ!!!تازه برا زحمتشونم ارزش قایل نیستین:))

2- رمزwifiاز منوی میهمان حذف خواهد شد.(میدونم با قانون یک تداخل داره ولی احتمالات و نماید فراموش کرد)

3-به هیچ کس ربطی نداره.چیا؟!!اینا:سنمون.چی خوندنمون.کی ازدواج کردنمون.تموم شدن درسمون.

4-تا میتونیم میخوریم.چی؟هرچی:هر چی که بشه از گلو عبور داد.مگه چن بار عید میشه.

5-روبوسی ممنون.مگه مسخرشونیم!!فقط اداشو درمیارن.سرسنگین.فقط دست.

6-لباساونو از کجا خریدیم.بهمون میاد یا نمیاد.به خودمونم مربوط نیست.چ برسه به شما فامیل عزیز.

7-چاق شدیم؟!!ما شدیم.تو چرا حرص میزنی؟؟چون با همه اینا هنوزم از تو لاغر تریم؟!!

8.....

چیزی دیگه یادم نمیاد....یادتون اومد.تا سه تا قانون میتونین اضافه کنین تا در کنار هم عید خوبی رو سپری کنیم.

یا علی...

امیدوارم با دست پر برگردم.ولی بدون آبرو ریزیچشمک

شنبه ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۵۵

تایم خالیمون بود و همه دور هم جمع نشسته بودم تو کتابخونه و حرف میزدیم.(بله کتاب خونه ما جای ح زدنو نماز خونه ما جای درس خوندنه)

غزاله گیر داد:

غ:پاشو بریم اب انار بخوریم.

من:اب انار نه.فقط اب زرشک.

غ:خوب باشه.آب زرشکم داره.

من:خستم...دوره...کیفهمم سنگینه.

غ:"خودم"!!!بریم دیگه!!;)

من:اگه بچه ها ماشین آورده باشن.باشه.

....

من رو به همه:بچه ها کسی ماشین آورده؟؟

غزل خیلی شیک و مجلسی:

-ماشین حساب؟

-ماشین حساب مهندسی؟

من:عزیزم...ماشین(دستمم به حالت سوییچ تکون دادم که متوجه شه)

دوباره غزل با اطمینان کامل تر:

-جزوه ماشین؟؟

من: :|

-کتاب؟؟

:|

-حل تمرین؟؟

:|

من:عشقم...ماشین!!وسیله حمل و نقل...

خودتون غزل رو تصور کنین:)))

........................................

بعله...نابغه که باشی دوستاتم نابغه میشن:)

++جا داره تشکر کنم از آقای مهندس خوشبخت که مهمونشون بودم و از همه کسایی که لطف کردن و لطفشونو شامل حالم کردن...سپاس...:)

خود من
سه شنبه ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۳

-یه زمانی...ما بچه بودیم...عمو پورنگ میداد...اونم شبکه یک.مثه الان مسخره نبود.(البته نظره شخصیمه).اون موقع هام...فقط راه ارتباطی ایمیل بود و نامه.و همیشه ام یه عالمه ادم نامه میدادنو...

پورنگ همیشه میگفت نامه هاتونو به ادرس صندوق پستی..."4343-19395" بفرستین.حالا سوتی من کجاست؟؟اونجاست که فک میکردم باید بریم صندوق پستی که این کدشو رو پیدا کنیمو ناممونو بندایم توش.همیشم با خودم میگفتم "خب..عاخه نمیگه صندوقه کجاست که..."بعله!!ما اینیم.

-تا همین چن وقت پیش..فک میکردم "مستر بین" باهمه.ینی اقاهه..اسمش مستربینه.خودمم نمیدونم چی شد که بالاخره فهمیدم که...

مستر"بین"عه.

-اینم جدید ترین سوتی و داغ ترین اعتراف..

شنبه همین هفته بود که یه خانومی اومد یه لیست که چن تا توش سوال بود و داد...که خیر سرم جواب بدم.یکی از سوالاش این بود:

""چند مورد از اهداف"یک تا 10ساله" خود را بنویسید.""

اینم جواب من:

""بچه 10 ساله هدف داره عایا؟؟""

خودتون قضاوت کنین.من هیچی نمیگم.چشمک