دوشنبه ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۲۵

نمیدونم چرا جوابم به همه سولای دیگرون نمیدونمه...

خوبی؟

نمیدونم.

فلان غذا رو دوس داری؟

نمیدونم.

دوس داری بریم فلان جا؟

نمیدونم.

این لباس یا اون یکی؟

نمیدونم.

مسافرت فلان جا؟

نمیدونم.

منو دوس داری؟

نمی دونم...

نمی دونم...

نمی دونم...

همون قد که شما ها از نمیدونم شنیدنای من اذیت میشین هزار برابرشو منی که دارم میگم اذیت میشم.وقت کردین بفهمین...

 

چیز ها دیدم در روی زمین:

...

بره ای را دیدم،بادبادک می خورد.

من الاغی دیدم،ینجه را می فهمید.

در چراگاه "نصیحت"گاوی دیدم سیر.

 

شاعری دیدم هنگام خطاب،به گل سوسن می گفت: "شما".

...

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب،

اسب در حسرت خوابیدن گاری چی،

مرد گاری چی در حسرت مرگ.

...

فتح یک قرن به دست یک شعر.

فتح یک باغ به دست یک سار.

فتح یک کوچه به دست دو سلام.

فتح یک شهر به دست سه چهار سوار چوبی

فتح یک عید به دست دو عروسک،یک توپ.

...

همه ی روی زمین پیدا بود:

....

من ندیدم دو صنوبر باهم دشمن.

من ندیدم بیدی،سایه اش را بفروشد به زمین.

رایگان می بخشد،نارون شاخه خود را به کلاغ.

هرکجا برگی هست،شور من می شکفد.

بوته خشخاشی،شست و شو داده مرا در سیلان بودن.

...

زندگی رسم خوشایندی است.

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.

پرشی دارد اندازه عشق.

زندگی چیزی نیست،که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

 

زندگی جذبه ی دستی است که می چیند.

زندگی نوبر انجیر سیاه،در دهان گس تابستان است.

زندگی،بعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست.

خبر رفتن موشک به فضا،

لمس تنهایی "ماه"،

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.

 

زندگی شستن یک بشقاب است.

 

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.

زندگی "مجذور"آینه است.

زندگی گل به "توان"ابدیت،

زندگی"ضرب" زمین در ضربان دل ما،

زندگی "هندسه"ساده و یکسان نفسهاست.

 

هرکجا هستم،باشم،

آسمان مال من است.

پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است.

چه اهمیت دارد

گاه می رویند

قارچ های قربت؟

...

ساده باشیم.

ساده باشیم چه در باجه ی یک بانک چه در زیر درخت.

.................................................

فک کنم هممون دیگه امتحانامون داره شرو میشه و ...برا همین خواستم یه پست از جنس سهراب بهتون هدیه کنم.شعر کاملش که مسلما خیلی بود و اونم یه تیکه.برا همین اون جاهاییشو که دوس داشتم نوشتم. اینا"..." همون بخشای حذف شدن.

موفق باشیمwink

دوستای ترم اخری!!!شیرینی یادتون نره!!

شنبه ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۷

شنبه-3-آذر-94.چهارمین روز از تعطیلات 5 روزم.'14:40 صفحه 177 سوال 6مدارهای الکتریکی I

داشتم تمرن میکردم.آخه تنها درس مهمیه که اونقد که باید براش وقت نذاشته بودم تاحالا.درس جالبیه .دوسش دارم.نمره دادن استادشم جالبه.نمیدونم میدونین یا نه ...کله امتحانش 4 تا سوال 5 نمره ایه که "در صورت غلط بودن سرسوزنی در شکل حتی در صورت کاملا درست بودن جواب نمره  صفر بهش تعلق میگیرد.".ای بابا...بگذریم....یهو یاده زندگی افتادم.چقدر مدار به زندگی شباهت داره یا شایدم زندگی به مدار شباهت داره.یه مدار یه مجموعست از همه چی...هر چیزی...یه سری چیزا دور هم جمع شدن و دن مدار.از همن فکرا بود که رسیدم..."مدار زندگی".یه مدار که توش باید یه منبع داشته باشی.یه منبع مستقل.که اگه نباشه در اون صورت  کلا مدار در حالت صفر قرار میگیره.این منبع باید باشه تا بشه شروع کرد.جریان پیدا کرد و ادامه داد.پس منبعو باید از بهترین نوعش انتخاب کرد.بهترین اهداف و افکاری که میتونن باعث شروع شدن...یا شروع کردن بشن.اهداف ما تو فکرمون باید باشه...پس اونقدر نباید ولتاژ بالا بشه که بره جزئه توهمات و تخیلات که فقط مدار و بپوکونه.منبعتو که پیدا کردی یه مقاومت میخوای.اونم از نوع متغیرش.یه مقاوت تا بتونی جلوی جریان غلط اون قد ببریش بالا که هیچ جوره وارد زندگیت نشه.باید مقاومت بالا سر زندگیت...سر جریان غلط وایستی.جریان غلط مقاومت کم و میسوزونه و در میشه.و وقتی متوجه میشیم که دود و بوی دود همه مدار و پر کرده باشه.در عوض باید واسه چیزای خوب ینی اون جریان قشنگا که عبور کردنین مقاوتو بیاری رو صفر تا بدون هیچ مانعی کل مدارتو پر کنه و اگه موندنیه یه خازن ببندی سر راهش تا ذخیره شه...تا بمونه برا وقتایی که باید باشه.بعضی چیزام هست که همین طوری نمیتونی بیاریشون تو مدار.باید تغییرشون بدی.چیزایی که باید باشن ولی نه اونجوری که هستن.پس یه ترانس میذاری تا تغییرش بده...

بعضی وقتا باید ازمعادل استفاده کرد.ینی یه سریچیزا رو از تو مدار برمیداری ولی یه چیزایه دیگرو جاش میذاری که با اینکه بر اساس همون چیزای حذف شده ساخته شدن اما...دیگه مشکلات اونا رو ندارن.یه جاهایی تو زندگی باید ازآدما...کارا...و خیلی چیزای دیگه معادل گرفت.

یه مدار...شاخه داره....گره داره ...حلقه داره....با همه این گره ها و حلقه ها و شاخه ها وقتی حل میشه که یه گره  رو اتصال به زمین بگیری.یکی از گره های مدار زندگی باید اتصال به خدا باشه تا بشه حلش کرد.

................................

+سر امتحان یه چیرو درست نوشته بودم همون عقده ایه گفت اشتباست.ولی درست بوده.تازه ادعام میکنه من غلط نوشتم.بش گفتم خودت گفتی نه من.لبخند تحویلم میده.یجام. 0.25کم کرده میگم این دیگه چرا؟؟میگه نمیدونم حتما خلاصه نوشتی.خداییش انصافه؟؟فداسرم با این حال شدم 19.به شکل عجیبی از همتون ممنونمwink

دوشنبه ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۸

"بعضی چیزا هست از ذهن ادم نمیره...چیزایی که یهو زدن تو حالت،تو ذوقت،تو دلت و اونو شکوندن.حتمنم نباید موضوع شکست عشقیو این چیزا باشه.نه!اتفاقا منظورم هر چیزی میتونه باشه جز این یه مورد..لحظه هایی که تو ارتباط با دیگرون پیش میاد...خانواده،دوست،همکلاسی،همکار و...همه و همه...لحظه هاییی که شاید اونا ام قصدی نداشتن ولی برات "بد"ساختن.نمیدونم...نمیتونم فراموش کنم...بحث بخششو گذشتن نیست.بحث من تو ذهن ادم موندنه.که شاید بظاهر فراموش کردی ولی یه جاهایی قرار گرفتن ...تو یه موقعیتایی یهو یادت میاد و ممکنه یهو وسط حرف زدن ساکت شی...یا...یهو وسط خنده هات حتی نذارن یه لبخند رو لبت بمونه و...

خودم به شخصه حالت تنفر و تجربه نکردم.یعنی انگار این آپشنو ندارم.اگه برا احساس یه صفر در نظر بگیرم که بی نهاین منفیش بشه تنفر و بی نهایت مثبتش بشه عشق برا من همه تحت هر شرایطی رو صفرم.شاید تو یه لحظه برم رو منفیه بی نهایت ولی باز برمیگردم رو صفر.وقتی نتونی از کسی متنفر باشی نمیتونی کینه ایم باشی.بعضی وقتا حس میکنم کینه ای نبودن بده.اینکه بدی ادمارو فراموش میکنم بده.باید یادم بمونه تا حواسم باشه هر کسی شایسته هر نوع احترامی نیس ولی حیف...

مادرم همیشه میگه "فلانی خونت مهمونه.حق نداری طوری برخورد کنی که حتی اون احساس کنه خوشت نمیاد ازش"اینا رو نگفتم که بگم اینکارارو کردم که ممامانم اونو گفته ولی خب...نصیحت مادرانست دیگه!!جا و مکان نداره...مادرا مادرن.چ مادر من باششن.چه مادر شوما ها.

بعضی وقتا اصن نمیدونم چی میخوام بنویسم...یا چی بگم...اصن چیزی که نوشتم در حده یه چست هست یا نه...بعضی وقتا خودمم خودمو نمیفهمم.ولی دستم رفت و نوشتم دیگه...

کاش زندگی "کاش"نداشت.

(جمعه-15ابان-94.حین حل تمرین الکترومغناطیس.فصل 1:سوال 9-15:40)"

الانم که اینجام...استاد محترم الکترومغناطیس تشریف نیاوردن.:)

خود من
سه شنبه ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۰

+ شنیدین که میگن "دلو از عزا درآوردن".من اینو این میدونستم: "دلو از غذا درآوردن".خب نمیفهمیدم ربط غذا رو به عزا.بعد حتی تو دبیرستانم که تو کنایه ها مون داشتیم .گفتم چقدر یه معلم میتونه بی سواد باشه!!!شایدم حواسش نبوده نقطه ی "ع" رو نذاشته "ز" شم بخاطر بدخطی اینطوری شده!!!(خنگ خودتی!!!بی ادب!!!cheeky)

+ ما اصولا یه چیزاییو میگیم: تبرکن.ینی به یه زیارتگاهی ،جایی،تمسک جسته شده و اینا متبرک شدن.

یه سری چیزا رو تلویزیون تبلیغ میکرد به اسم:سس تبرک،رب  تبرک ،کمپوت تبرک و...که کارخونشم تو مشهده.همیشه فک میکردم واقعا اینا متبرکن.نکه تو مشهدم بووووود...دیگه خیلی به این فکرم مطمئن شده بودم.و بعدا فهمیدم که این فقد اسمه کارخونس...مثلا اگه اسمه من گلدون باشه واقعا من گلدونم؟؟حالا میدونم بعید نیس...ولی خب...

 

+ همیشه (بچه بودما!!الان فهمیدم!)فک میکردم اینایی که واس آهنگاشون show میسازن؟؟ب..عد...همیشه یه دختریم توش هس که مثلا مخاطبشونه!!!فک میکردم زنه خواننده هس...indecisionبعد که مثلا یه آهنگ دیگه ازش میدیدم با یکی دیگه ...خودتون تصور کنین قیافمو فک کنم بهتر باشه!!(چقد فکرم پاک بوده..یاد بگیرن منحرفاwink)

 

+ خداییش یچی بگم الان یهویی یادم افتاد!!!خیلی دیگه ابروم میره.ولی خب...تلویزیون جلوش یه چراغ داره که با چراغ کنترل ارتباط برقرار میکنه که کنترل عمل کنه.قبول دارین یانه؟؟خب!!بخدا بچه بودم!!اون موقعام تازه کام اومده بود!!ندیده بودم میفهمی؟؟؟ندیده بودم!!!! با اخوی سره کام دعوامون شد...دستمو گرفتم جلو مانیتور که کیبورد و موس عمل نکنه!!!frown

+ اولین باری که لغت معجون به گوشم خورد تو یه کارتونی بود که جادو گره داشت یه معجون درست میکرد بده یکی بخوره بمیره.فهمیدین یا بقیشوبگم؟؟هیچی دیگه!!منم رو هر آبمیوه فروشی کلمه "معجون"و میدیدم میترسیدم . بعد میگفتم واقعن اینام جادوگرن؟؟چه راحت بساط کردن!!!

................................

+بازم بگم؟؟ نخندین اعتماد به سقف برام بمونه.

(یادم نمیاد این پست و کی نوشتم.)

شاید کامنتارو دیر ج بدم.ولی حتمن ج میدم.چون برا جلوگیری از اعتیاد به نت مخصوصا الان که کلیییی درس دارم هفته ای ای یکی دوروز در خدمتتون هستم هم برا وب خودم هم برا سر زدن به شوماها)